زول میزنم به چشماش.....چشمایی که بارونیه....واسه یکی دیگه....دونه دونه اشکای درشتش از اون چشمای به رنگ عسلش سر میخورن و روی گونه هاش سرسره بازی میکنن....ناخوداگاه بغض میکنم...اما بازم به خودم میگم خودتو خرد نکن!اون داره واسه یکی دیگه گریه میکنه اگه همراهیش کنی فکرای خوبی درموردت نمیکنه!فکر میکنه خودتو میخوای به زور تو دلش جا کنی...حالا که میبینی تنها شده همراهش شدی....فرصت طلبی..
همون کاریو میکنم که همیشه میکردم.....بی تفاوت از جلوش رد میشم.... بدون حتی یه نگاه بهش.....
من آرومم.....ولی قانونا من داغونم.....آره داغونم